هوش
هوش یا قدرت یادگیری :
هوش یا قدرت یادگیری; عامل مهم روبرو شدن انسان با موقعیتهای جدید و پیچیده و بی سابقه در زندگی است.هوش هدیه ای است که نوآموز به کمک آن می تواند, همراه با یادگیری و رشد, همچنان به یادگیری به پردازد.و به تدریج به منظورسازگاری بامحیط توانایی و مهارت بیشتری ازخودنشان دهد.
پیاژه ; هوش را استعداد سازگاری بامحیط می داند, که هرلحظه تعادل انسان را بهم می زند و همزمان تعادلی نو به وجود می آورد.
جان دیویی; هوش را عامل حل مسایل و مشکلات پیش روی انسان می داند.
ادواورد کلاپارد; هوش را نیروی خلاق تفکرمی نامد , که جویای راه تازه وشیوه نو برای حل مسایل است.
آلفرد بینه دراین زمینه گفته است:
- پیشرفت هوش با پیشرفت قدرت سازگاری وبه طورکلی همراه با رشد, که خود تابعی ازگذشت زمان وسن کودک است ,متناسب می باشد.
- هوش یاقدرت سازگاری با موقعیتهای جدید, کیفیت مقابله ارگانیسم با مسایل مختلف درمحیط است. که خود تحت تاثیرعوامل متعدد نظیر; حافظه, سرعت ادراک, استدلال, استعدادعددی, تجسم فضایی و بالاخره توانایی کلامی قراردارد.
-همبستگی هوش با سن و سال افراد عادی تا حدود بیست سالگی ادامه دارد.
تحقیقات جدیدتاکیدمی کند,ذهن و استعداد کودک, درسالهای اولیه,ازلحظه آغاز زندگی باسرعت سریعی رشد میکند.(میزان رشد ذهن تا چهارسالگی حدود%50 است.و درچهارسالدوم(آمادگی واول و دوم و..) حدود%30 به آن افزوده می شود. تاحدود شانزده سالگی رشد آن کامل می شود.)که از نظر اهمیت می توان گفت;آینده و شخصیت نوزاد در این چند سال اول عمرسازمان پیدامی کند و ازطریق تجربه و وابستگی (بازی کردن وعلاقمندشدن) تکامل می یابد.
هورن وکتل : ازحدود14سالگی هوش سیال بتدریج توان همکاری خودرا ازدست می دهد.واین افت درسالهای جوانی از بقیه سنوات عمر سریعتر است. |
هرتجربه یا موضوعی باید هم درمحیط زندگی و کار و هم در ذهن امکان تکرار داشته باشد. تاضمن فراهم شدن فرصت بازنگری ازطریق کشف موارد جدید و رفع نواقص تفسیر های قبلی (پردازش اطلاعات و مهارتها و امکان هماهنگی وتعادل جویی), موجب زنده شدن آ ن تجربه و ماندگاری یادگیری جدید بشود |
حافظه یا یادگیری پایدارنتیجه تجربه های هدفمند زندگی کودکانه است;به مرور زمان وبه کمک تجربه های مکرر وجدید شکل میگیرد وگسترش می یابد وبتدریج بصورت ذخیره ها وملاکهای اولیه درانتخاب وتصمیم گیریهانقش عمده ای ایفا میکند.لازم ضروری است بازیهاوتجربه هاویادگیریهای کودکان از ابتداکنترل و بهترینهاانتخاب شود.
هوش سیال وهوش متبلور:
برخی ازتحقیقات جدید روانشناسی که برپایه ریاضی استوار است;وجود دو نوع هوش (سیال و متبلور) را ثابت کرده است.
هوش سیال : عبارتست از قابلیت انعطاف و تطابق با وضعیت جدید ;به ویژه وضعیتی که مستقل ازآموخته ها و مهارتهای کسب شده از محیط باشد.یعنی همان تواناییهای ژنتیکی و دست نخورده که کودک از والدین خود به ارث برده است.
هوش متبلور : عبارتست از قابلیت قدرت قضاوت و توانایی استفاده از مهارتها ودانشها وتجربه های کسب شده ازمحیط ;(شناختی,عاطفی,روانی-حرکتی ,سمعی,بصری) مثل تجربه های آموخته شده نوآموز در زمینه موسیقی, عددنویسی, واژه هایی که در مکالمه به کار می بندد.یعنی کلیه تواناییهایی که کودک درمحیط آموخته است ;هوش متبلور محسوب می شود. کودک دربرخورد باهرپدیدهء تازه, ازاین دونوع هوش (آنقدر که برخوردار شده است.) استفاده کرده و به تجزیه و تحلیل و تفسیر و تعبیر مشکل پیش آمده پرداخته ,و به حل آن می پردازد.
پرفسورجیمز فلین: درهردهه پیشرفت جامعه و تکنولوژی , به ضریب هوشی(هوشبهر) نسلهای جدید تا حدود %3 افزوده میشود. درمهاجرت به محیط جدید و برخوردار نیز, تا حدود 2% افزایش پیدا می کند. |
انسان ناچار از تعامل با محیط است و پدیده ها و موضوعهای مختلفی که با آن مواجه می شود; مثل آداب و رسوم, قوانین,علوم و فنون(موسیقی,نقاشی,ریاضی,زبان آموزی,نجاری,کشاورزی,پزشکی و...)در هرزمینه دارای هوش یا قدرت یادگیری است.البته توانمندی در این زمینه ها ممکن است,به طورمستقل ازیکدیگر,و یا در ارتباط با یکدیگر,به کاربسته شود. که ارتباط بین هوش ریاضی برای متبلورشدن هوش موسیقی,هوش نقاشی,زبان آموزی و...قابل توجه است.البته میزان یادگیری و رشد ذهنی نوآموز(میزان تبلورهوش کودک)در هر زمینه,متناسب با استعداد و چگونگی تعامل و میزان موفقیت کودک در هر موردی,به ویژه تحت تاثیرلحظه های آغازین آن خواهدبود.
(( هرگاه درلحظه های آشنایی و برخورد فرد باموضوعی( مثلا درسی-ریاضی ویا مهارت و هنری و یا ...)لذت نبرد,کم کم بدش خواهد آمد,به تدریج از آن فرارمی کند , دیگر آنرا انتخاب نمی کند, در مورد آن و آنچه مربوط به او است فکر نمی کند و حاضر نیست برایش وقت و انرژی صرف کند, از آن قهرکرده فاصله می گیرد, تنفر از او سبب تنفر از عاملآن (معلم ریاضی و...)می شود ,و بالاخره این تنفر به کلاس و مدرسه منتقل وحتی موجب ترک تحصیل می شود.))
خشت اول چون نهد معمار کج تاثریا می رود دیوارکج ویا مکن در این چمنم سرزنش به خود روئی = چنان که پرورشم می دهند می رویم |
بدترین کار بیکاری نوآموزان درکلاس است.و بدتر از آن عادت به بیکاری وبی مسئولیتی است. |
هرتجربه یا موضوعی بایدهم درمحیط زندگی وکار و هم در ذهن امکان تکرار داشته باشد. تاضمن فراهم شدن فرصت بازنگری ازطریق کشف موارد جدید و رفع نواقص تفسیر ها و تجزیه و تحلیل های قبلی (پردازش اطلاعات و مهارتها و امکان هماهنگی و تعادل جویی), موجب زنده شدن آ ن تجربه و ماندگاری یادگیری جدید بشود |